با گلرخان بگویید ما را به خود پذیرند
از عاشقان بیدل، همواره دست گیرند
دردی است در دل ما، درمان نمی پذیرد
دستی به عاشقان ده، کز شوق دل بمیرند
پا نه به محفل ما، تاراج کن دل ما
بنگر به باطل ما، کز آب و گل خمیرند
سوداگران مرگیم، یاران شاخ و برگیم
رندان پا برهنه، بر حال ما بصیرند
پاکند میفروشان، مستان دلخروشان
بربسته چشم و گوشان، پیران سر به زیرند
بردار جام می را، جم را گذار و کی را
فرزند ماه و دی را، کاینان چو ما اسیرند